یک نمونه از دریای بیکران کرامات امام رضا (ع) ( واقعیت عینی )

 

والپیپرهای شهادت امام رضا , عکس های با کیفیت از ضریح امام رضا , حرم امام رضا

 

اینجانب غ- ک  در یکی از روستاهای جوین سبزوار در سن 5سالگی سرخک گرفته وبطور کامل فلج شدم بطوری که نمی توانستم از جایم بلند شوم وبا توجه به فقر اقتصادی،  پولی هم برای درمان ومعالجه نداشتیم لذا هرکدام از اهالی روستا نظری برای معالجه ام به والدینم می دادند وآنها هم عمل می کردند اما درمان من امکان پذیر نبود آنچه درتوان داشتند هزینه دکتر ودرمان کردند ولی نتیجه ای نداشت که نداشت ومن نمی توانستم از جایم حرکت کنم ودکترها گفته بودند که رگهای پاهایم خشک شده وقابل درمان نیست وخون در رگها جریان پیدا نمی کند وتمام اعصابش نیز از کار افتاده است چون من پاهایم هیچ حسی نداشت وچیزی احساس نمی کردم و من از ÷در بزرگ ومادر بزرگم  شنیده بودم که امام رضا مریضها را شفا می دهد ولی نمی دانستم که چکونه باید به مشهد بروم چون نه پولی داشتیم ونه وسیله ای برای رفتن ، با همین فکر واندیشه در حالی که امیدی به زندگی نداشتم روزها را به شب وشبها را نیز به صبح می رساندم  که یک شب پدرم از شاهرود از کارکردن (کارگری ) با قطار آمد وگفت من مقداری پول آورده ام انشاءا... فرداشب به مشهد بروید وشب بعد با یکی دوتا از همسایه ها به مشهد رفتیم واتفاقاً هم شب جمعه ای بود ودر صحن وسرای امام رضا (ع) نوای جانسوز دعای کمیل طنین افکنده بود من در حالیکه درجلو پنجره های داخل رواق روبروی ضریح مطهر نشسته بودم ومادرم  دستمالی را که یک سر آن را به گردنم وسر دیگر آنرا به پنجره مقابل ضریح مطهر بسته بودند ساعت حدود 2بعد از نیمه شب بود ، در همین حال به نوای معنوی و جانسوز دعای کمیل گوش می دادم وگریه می کردم وبا خودم زمزمه می نمودم واشک می ریختم در همین حال رویا بین خواب وبیداری دیدم سید بزرگواری آمد وگره متصل به پنجره امام رضا (ع) را باز کرد من فکر کردم خواب می بینم ، مادرم دید گره باز شده با من دعوا کرد وگفت چرا گره را باز کردی ؟ باز نکن تا امام رضا (ع) به تو شفا بدهد  وخوب شوی ، من گفتم مادر من باز نکردم یک آقایی آمد باز کرد مادرم نفهمید جریان چیست وچون خیلی داخل حرم شلوغ بود فکر کرد کسی عمداً گره را باز کرده تا برای خودش جایی پیدا کند واین بار چند گره بسیار محکم روی هم زد ودستمال را دوباره بست بعد از چند دقیقه من همینطور که داشتم به دعا گوش می دادم ومادرم نیز در زیر چادرش اشک می ریخت وزمزمه می کرد ،  دیدم بدون اینکه دستی به گرهها بخورد گره هها یکی پس از دیگری بازشدند ، با دست به مادرم اشاره کردم وگفتم مادر دستمال باز شد مادرم دوباره مرا دعوا کرد و باز برای بار سوم دستمال را محکم چندین گره روی هم زد وبه پنجره بست اما این بار نیز همانطور که من ومادرم داشتیم به گره دستمال نگاه می کردیم دوباره بدون اینکه دستی به گره ها برسد گره ها یکی پس از دیگری باز شدند وخادمی که بالای سر ما ایستاده بود دست من را گرفت وبه مادرم گفت مادرجان آقا بچه ی شمارا شفا داده است ومن خودم از اول داشتم نگاه می کردم سه بار گره فرزند شما باز شده است اگر جمعیت متوجه شوندوقضیه را بفهمند ،  هم خودت وهم بچه ات را از پای در می آورند وما را ازبین جمعیت به کناری بردند در همین لحضه من دیدم که نیرویی در وجودم ایجاد شده ومن احساس می کنم که می توانم پاهایم را تکان بدهم وبا حرکت پاهایم بلا فاصله از شانه ی مادرم گرفتم وبلند شدم وسر پا ایستادم مادرم در حالیکه به سر وصورتم دست می کشید واشک می ریخت مرا به پشتش بست وبه مسافر خانه رفتیم من در آنجا از دیوار گرفتم وراه رفتم ده روز در مشهد ماندیم ومن هر روز بهتر می شدم وامام رضا (ع) مرا شفا دادند واز آن زمان تاکنون نیز حدود 45سال است که من به راحتی راه می روم وکارهای خودم را خودم انجام می دهم وکارمند آموزش وپرورش شده ام ومدت 25 سال است که به مردم خدمت می کنم وبه شکرانه ی شفای امام رئوف زندکی خوبی دارم همسر ودو پسر ویک دختر مانند دسته ی گل دارم وخداوند را شکر می کنم وبه حضور آقایمان وولی نعمتمان حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا (ع)  افتخار می کنم وبه خود می بالم به امید شفای تمام مریضان اسلام وایران اسلامی ومهم تر از همه ظهور یوسف فاطمه (عج)

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : چهار شنبه 3 دی 1393 | 10:34 | نویسنده : غلامرضا كيوانلو شهرستانكي |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.

قالب

parsskin go Up

.

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.




  • کمپ رز